گود!


وقتی اومدی... گفتی شروع کنیم... گفتم بسم الله... افتادیم تو گود... زدیم تو سرو کله ی هم... بشمار سه... خسته شدیم... من یه کم نفس خواستم... تو خواستی بری... دیگه واست جالب نبود... اهمیت هم نداشت... من نخواستم... تو رفتی... هنوز تو گودم... تو هم تو یه گود دیگه... اینجا تموم کردی... یه جای دیگه شروع... شاید هم تموم... نمی دونم... نمی خوامم بدونم... فقط می دونم... هنوز نفس تازه نکردم... واسه همینه... شروع نکردم... اهمیت هم نداره... بهت حسودیم می شه... خوشبحالت... هیچ وقت خفه نمی شی... بشمار سه... از نو... رُخصت... بسم الله... حالا... با همین خستگی... می خوام شروع کنم...

هیچ نظری موجود نیست: