مذاب می شوم


زیر آفتاب حقیقت
آب می شوم
مذاب اندامم
بر سنگ فرش کوچه های بلوغ
به حرکت در می آید!
پاهایم؛ به جوی رونده می پیوندد
دستانم؛ در گودالی می خشکد
چشمانم؛ پای درخت جوانه می زند
گوشهایم؛ گوشهایم اما،
بر پا پوش عابران می چسبد
تا کر شود از صدای گامهاشان
لبم؛ آفتاب می خورد،
می ترکد
مغزم؛ بخار می شود
دل و روده ام؛ بوی تعفن به راه می اندازد
و رد سینه ام،
تا همیشه می ماند!
آب می شوم و مذاب اندامم
بر سنگ فرش کوچه های بلوغ
به وجد می آید

هیچ نظری موجود نیست: