تو دست مرا گرفتی و با خود به عرشه آن کشتی کشاندی٬ در آنجا نه من بودم٬ نه تو! تنها تهاجمی بود که نه بر من وارد شد٬ نه بر تو!... تو دست مرا گرفتی و با خود به آبی دریا کشاندی٬ نه من غرق شدم٬ نه تو! هر چه اندیشه کردیم که این توهم چرا و چگونه بر ما قالب شد٬ بی پاسخ ماند! نه من دانستم٬ نه تو!...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر