...


هر کس با توست٬‌ تنهاست. آواره در خویشتن است و چه اندکند آنها که با حقیقت تو اند. چقدر غربت ما نزد غربت تو ناچیز است . خوشبحال دل من که تو را دارد. وقتی به چشمانت خیره خیره٬ می نگرم٬ بیاد آسمان و ژرفای آن می افتم. آن داستان که دخترکی در کنار رودخانه هر روز می نشست و خود را در درون آب رودخانه می دید و می گرئید. وقتی دوستانش از او پرسیدند چرا وقتی خودت را در آب می بینی گریه می کنی٬ جواب داد که من در درون آب٬‌ خودم را نمی بینم. آیا هنوز می توان آینه را نگاه کرد؟؟؟

هیچ نظری موجود نیست: