خط سوم


آن خطاط سه گونه خط نوشت٬ یکی خود می خواند لاغیر. یکی هم خود می خواند٬ هم غیر. یکی نه خود می خواند و نه غیر.
خط سوم من تویی. نه می توانمت بخوانم و نه خود می توانی بگویی چیستی؟ کودک که بودم وقتی از چیزی دلم می گرفت و می گریستم٬‌ دلم سبک می شد. اما من هر چه از تو گریستم٬ دلم پر تر شد! از تو و یاد تو و عشق تو. دستانت را بازکن. در کف دست تو چیزی هست. من میان دستان توام و قلب من در کف دست چپ تو می زند. آن خطوط پرمعنا٬ مرا معنی می کند...

هیچ نظری موجود نیست: