کمی آنطرف تر از دو و چهل و پنج دقیقه ی بامداد

ماه گردن کج کرده و از پشت ابرهای غبار آلود شبی از اردیبهشت، مرا می پاید، ایستاده ام تا تمامم در تیررس نگاهش باشد. آتش سیگارم، آینه را روشن و خاموش می کند تا تصویر مبهمی از من در آن گم و پیدا شود. پشه ای خونم را می مکد در تاریکی اتاق، بی مقاومت سیراب شدنش را تماشا می کنم و تنها آرزو می کنم کاش، بعد از اینهمه خون خواری، می توانستم شکم متورمش را لمس کنم و از نتیجه ی کارم لذت ببرم... به شلاق باد تازیانه می خورم و گونه هایم سوسن ازرق می شوند و من سوسڼ زبان، دل داده ام به تازیانه ی جلاد تا هوهویش، نازک موهایم را نا آرام کند و برقص کشاند. بگوئید آنها که دستهایشان بوی خون می دهد، بیایند برای تماشای هروله ام...
در تاریک خانه ام، خاطراتم ظهور می شوند، هیچ تصویری را نمی سوزانم، تنها دلم را به آتش می کشم.
هی با تو ام! جِلِز و ولِزم که در آمد، بیا به تماشا تا دل سنگت، بی آلایشی ام را زار بزند و نسوزد از اینهمه فروتنی و باز فریاد بر آوری که لعنت بر این زندگی نکبتی و من تماشایت کنم که چگونه در توجیه دیوانگی، محکوم می شوم به خبط و خطای نکرده...
ساز مخالف نمی زنم و با اینهمه ساز ناکوک، خوش می رقصم، که در تند باد حادثه گیر افتاده ام و رویاهایم کال کال فراموش شده اند. دلم شاخه های تر بید مجنون می خواهد که به دست باد، برهنه تنم را نوازش کند.
ماه شبهای بی مهتاب؛ زاری ام را تماشا کن و هیچ مگو؛ تنها قطره اشکی بر دامن تَرم بچکان تا دست خالی به استقبال روز نروم.
هی باز هم با تو ام! یادت هست آخرین خوابم را؟ گلوله ات را؟ گلوی پاره ام را؟ نفسهای بی بازگشتی که ریه هایم را پر نمی کرد؟ می دانی در سَرم چه می گذرد این روزها؟ تو تنها به این می اندیشی که چه تنها مانده ای در ازدحام آدم های عزیز و پاک و زلال ترین دور و بَرت... و چه ناپاک مانده ام در گذر از آنچه بر من گذشته و چه آلوده ام در ازدحام آدم های ناپاک دور و بَرم...
راست گفته ای؛ همه ی ما خسته شده ایم از این روزهای زندگی، اما من فکر می کنم که این روزهای زندگی چه خسته ترند از ما... خرده مگیر از من و تنهایی ات را پُر کن از هر آنچه دوست تَر داری و می پسندی که من نیز این خواهم که روزهای نکبتی، راضی ات کنند از اینگونه زیستن...
چه باک... من رسم آدم کشی نمی دانم.

پی نوشت: دو لب چو نار کفیده، دو برگ سوسن سرخ         
                دو رخ چو نار شکفته، دو برگ لاله ی لال

هیچ نظری موجود نیست: