مناجات

عرب الله و عجم خدا، نام نهادت. اما من چه به نامم ترا که برایم ناشناخته ای؟ روزها و شبها در گذرند و تو همچنان شگفت انگیز و دست نیافتنی!!! گاهی می بینمت. گاهی می شنوم، لمس می کنم، می بویم و مزه مزه می کنم ترا. به یقین، حجم کروی زمین، گنجایش عظمتت را ندارد و حجم کروی مغز، ظرفیت شناختت را. چه بی تابم در این زیستگاه! چه نیازمند! چه نا توان! خطوط دستانم ترا معنا می کنند و من نمی فهمم. نیاز دست نیافتنی دست یافتن تو، تا همیشه با من هست؟؟؟ نیک میدانم، توان مقابله در من نیست. می خواهمت. بر من فرود آی که دیرگاهیست دست نوازش به سر نداشته ام. محتاجم به فراموش نشدن. مرا در این سرگشتگی محو نگردان. از یاد مبر که به خود نیامدم و به خود توان رفتنم نیست. مرا به خود وامگذار...

هیچ نظری موجود نیست: