اصحاب رسانا

هی لبه تیز سیاست و رو آتیش می زارن٬ رو دلامون می کشن. آخ که اینهمه داغ و واسه چی٬ رو دلامون می زارن؟ شهد شیرین شهادت رو تو حلق جوونامون می ریزن٬ پا پس می کشن!

پاپتی قطعه های بهشت زهرا شده ایم. چله نشین سوگ های تمام نشدنی عزیزانمان. این حکایت تمامی ندارد که روزی به نام دفاع مقدس و روزی دیگر٬ تهاجم فرهنگی و سیاست بی رگ و ریشه و سهل انگاری مسؤالان فلان سازمان و انفجار قطار و آتش سوزی اتوبوس مسافربری و سقوط هواپیمای باربری مسافرکش... که این یکی از همه عجیب تر بود  پرواز بزرگ مردان رسانا با هواپیمای باربری C-130 ارتش٬ دقایقی بیش! بطول نیانجامید که به پروازی ابدی منجر شد . عروج ملکوتی و شهادت گونه! چه بگویم که از صلح نامه ۶۹ تا کنون٬ ده ها هزار تن٬ به سهل انگاری مسؤلان٬ به مقام شامخ شهادت٬ نائل گشته اند. این نیز دیری نپاید که غبار زمان به عادت بر آن بنشیند و به فراموشی رود که آن مادر پیر کارتن خواب٬ که چندی پیش صحبت از آن بود٬ همسر و مادر شهید است. دریغ و صد افسوس. دریغ مادرانی که تکه تکه های فرزندان به آتش کشیده شان را با بوی خاکستر پیراهنشان٬ شناسایی کردند و بریانی اندامشان را به تابوت نشاندند. افسوس مردانی که به هزار امید و آرزو٬ به ناچار و بی تقلا٬ به پرواز در آمدند٬ که رسم شهادت را دیگر بار٬ بجا آورند. یادشان گرامی٬ نامشان ماندگار...

هیچ نظری موجود نیست: