وسوسه ی عقل


وسوسه ی عقل
                                            
شیر ها در قفس اند و مرداد پا بر سنگ فرش کلان شهر می کوبد. کاف مرا یاد کردستان می اندازد و بازی کلاغ پر، که باز هم سبابه ام را روی قلم می کارد تا خون بچکاند از دیوار کوتاه انسانیت بر گلهای قالی و خالی شود از چیزی شبیه زندگی. عوعوی سگان نفس بندم کرده و صاحب کرامت را به استعفای سریر آسمانی اش وادار نموده تا درد پنهانمان را با مرغ شیدا پر دهیم. شیرها که نعره می کشند، شانه خالی می کنی و قالب تهی می کنم و عوعو می کنند سگان. بزاقشان افکارم را به دیوار می چسباند و آن یکی جمجمه اش ترک بر می دارد تا از دست دنیا هم کاری بر نیاید. لطفاً؛ یکی مرا فریاد بزند، لطفاً؛ یکی دستانم را مشت کند، لطفاً؛ یکی دل از دست رفته ام را باز پس بگیرد، لطفاً؛ یکی گورها را نبش کند و مردگان را نجات دهد، که آنان عوعو می کنند و می لیسند و سنگ فرش خیابانها تلو تلو می خورند از بد مستی این شبها در وانفسای روزهای تب دار و کش آمده ی بند تنبان عالمان بی عمل؛ که تاتی تاتی کودکان خیابانی، رگ هیچ پدری را متورم نمی کند و قلب هیچ مادری را ذوق مرگ. تو از آبستن سایه ها بگو پروانه...

پی نوشت: دلم بی تاب دلتنگی های امیر است.
پی نوشت: ۱۴ مرداد؛ "روز همبستگی وبلاگ نویس هاي ايراني با دانشجویان دربند"
پی نوشت: هرگز آرام مگیر، حتی اگر راهی بس دراز، پیموده ای.
پی نوشت: فــرصتی بــرای بخشیــدن، فــرصتی بـــرای از یاد بردن، شاید سالها پیش از دست داده باشمش!
پی نوشت: این یکدودم که مهلت دیدار ممکن است                
                دریاب کار ما که نه پیداست کار عمر
پی نوشت: زندگی میخی! را اینجا ببینید!!!
پی نوشت: کنسرت گــروه رستاک؛ ۱۵ و ۱۶ شهریور، ساعت 20؛ حوزه هنری، تالار اندیشه؛ برای تهیه بلیط با من تماس بگیرید. 
پی نوشت: برای آنها که انجیر دوست دارند.

هیچ نظری موجود نیست: