خاطره

کنار خانه ی چوبی پدر بزرگ
کلبه های کاهگلی کوچک ساختیم
با اتاقهای نورگیر بزرگ
بر علف های هرزش
تاب های بلند بستیم
بر شیروانی های کوچکش
سُر خوردیم
ته سیگارهای پدر را دود و بلوغ را تمام کردیم
نعش مادر بزرگ را به دوش کشیدیم
گور پدر بزرگ را کندیم
حالا
شیروانی و کاهگل ها فرو ریخته بر علف های هرز
دود سیگار برگمان بر خاطره ها پیچیده
و جوانی را یک قدم مانده ایم تا میان سالی

هیچ نظری موجود نیست: