بی تو٬ به یاد تو٬ برای تو

دلتنگ که می شوم، می نشینم لب حوض و همه دلتنگی هایم را به آب حوض می چکانم...
تو اما دلواپس تنهایی من مباش که "مرا کیفیت چشم تو کافیست."

به گشودن پلک می ماند
به زایش ابر
پر کشیدن پروانه
شکوه پر ترنّم سکوت
قداست کلام به زبان نیامده
پنداری از سر شکم سیری شاید
اینچنین مرا از قربت لحظه های با تو بودن
به بی تو بودن کشانید!
تو از کدام عشیره ای
که نه زبان می شناسدت
نه گوش به هوش می چکاندت؟
کلام بی واژه در من تا گلو بالا آمده
گوش مسپار
صدایم در سکوت پر معناست...
سخن مگو
که لاله زنگار بسته ی گوشم
سکوتت را به معنا نشسته...

هیچ نظری موجود نیست: