شوکران

زخم خورده روزگار
تلخ می روم از این دیار
با دستان تهی مانده
و مغز معیوب!
سرشار از حس جنسیتی کاذب!
بی شکیب
ته مانده شوکران زیستن را
به یک جرعه نوش می کنم...

هیچ نظری موجود نیست: