چنينم من، معلق در اواسط واژه و معنا، فاصلهي آب و سراب، تشنه لب؛ جام شوكران به دست، چنين كه تنهايم من، تو را نشاني نيست!
خيره به مردار خاكيان، به آسمان عبوس، به اندوه آدمي كه منم، تويي! ميان سرودن سرانگشتان، به باران بيامان واژههاي دفتر سپيد، حوالي شبهاي سرد محسوس...
اينهمه كه اهل احتياط بودم من، در چند و چون زيستن و گريستن؛ گزمگان پير سراغ راز رفتن مرا از دريچههاي شب، هرگز نخواهند گرفت.
- مهم نيست؟
- هست!
دريغا! از تكلم بيسرانجام، از زمزمهي ترانهي تاريك، از چشمي براي گريستن...
من از شمارش اينهمه هنوز در سرانگشتان ترد و شكنندهي خود، هر شب بيدارم بيآنكه به صبح بيانديشم و تو هر شب، خواب يك انار نوشكفته را ميبيني...!
- مهم نيست؟
- نيست!
من بيدار خوابي خود را هر شب به بيداد، با خيال زلال آب باران خواهم شست.
۹ نظر:
کسی که بیدار است . . . حرف می زند
کسی که سرش را فشار می دهد ،در گودی دیوار
کسی که بی وقفه فیلم ،
بی وقفه راه ،
بی وقفه پر از روزهای پر عقرب.
*
لطفأ دیگر نیایید توی دکمه قرمز تلفن
لطفأ دیگر کمپوت آناناس نیاورید
لطفأ ملافه ها را کنار نزنید
بیایید، بنشینید توی این ته سیگارهای یواشکی
توی این رگهای جن زده
توی این مینیاتورهایی که از کمرشان گل ، از کمرشان آهو، میزند بیرون
خدا بزند به کمر این فیلمها
این خیابانها
این شبهایی که می آیند اما نمی گذرند
خدا بزند به کمر این تیغها که می خوا هند اما ... نمی برّ ند.
شعر از سهیلا دیزگلی
و تنها باران بود که با گریه های شبانه ی ما هم آغوش شد...
سلام
ممنونم که آدرس جدید وبلاگو برام دادی.
امیدوارم خوب باشی.
سلام! خانه جدید مبارک
سلام
.....
برایت شادی و سلامتی مدام آرزومندم
حق نگهدار
مگسان رادر بستر سیمرغ جایی نیست!
موفق باشي
salam LALEh jon
Gerye ghashange,gerye sahme dele tange
azizam barat arezoye behtarinha ro daram.
Fereshte
سلام و سپاس. خانه نو مبارک..
http://oshkevar.blogfa.com/
ارسال یک نظر