رسالت تاریخی من!


در اندیشه رسالتهای به دوش کشیده خود٬ گمم. رسالتی که ده ماه طول کشید تا واژه عشق برای دیگری معنی یابد٬ تا زیستن را به زیبایی پیوند زند٬ تا بهشت را روی خاک تجربه کند و با مرگ خاتمه یابد! رسالتی که عشق برای دیگری متولد شود٬ تا فاصله کودکی و جوانی٬ پر شود از زیبایی دوست داشتن و دوست داشته شدن٬ تا حس مردانگی جوانه زند و با رفتن خاتمه یابد! اما این بار٬ رسالتی دیگرگونه٬ من در مقابل من٬ رسالتی که تا بینهایت درازا دارد تا عشق برایم به حقیقت بدل گردد٬ تا من خالق زیبایی باشم!

هیچ نظری موجود نیست: