پیدا نشدنی


اسفند در راه است
ضیافتت این بار
پر است از بوی گلاب و لاله ی وحشی
کبکها سر به برف
تو لنگ می زنی
دل من لک
منحنی استوا، میانمان چرخ
تابستان قبل
یک پاتیل آب خنک
برایت پست کردم
یادگارت را به گردن رود آویختم
و در عوض سیب سرخی را
برایم به هوا انداخت
حرف فاصله را
«تا» آنجا
بر انگشت اشاره ام
دخیل می بندند...
خودت بگو حالا
حرف نداری من
«بی» تو
شبیه فاصله است؟

هیچ نظری موجود نیست: