اپیزود اول: سلام عزیزکم
تو که کودکی ات را پا به پای بزرگی من بازی میکنی و قصه ات که با شب به سر میرسد و کلاغها که به خانه میروند، مشتی پول کثیف به کف داری و دست و سر کوچکت را بالا میگیری تا صورت من که بگویی مردی و مردانگی و نان آوری را مادر با تو زاییده است... و من به کودکی های دور خود بیاندیشم و بادبادکهای حصیری و فرفره های رنگی، که تو هرگز به دست نگرفتی و آبی آسمان را با آن از آن خود نکردی.
اپیزود دوم: سلام پسرکم
تو که قد میکشی میان شلوغی شهر و بازار کساد مهرورزی و تبلیغات دروغین "بگذاریم کودکانمان کودکی کنند" و گله نمیکنی از اینهمه حق پایمال شده ات و سر به کار خویش، گل میفروشی و آدامس و کبریت و هزار چیز دیگر تعارف میکنی در قبال اسکناسی کثیف و سکه هایی سرد و سیاه، تو که گنجشک رنگ میکنی به قفس و اقبال روزهایمان را می سپاری به نوکهای کوچکشان تا سال و فال و مال و حال و اصل و نسل و تخت و بخت، باشد اندر شهریاری بر قرار و بر دوام...
اپیزود سوم: سلام مرد کوچک بزرگ
تو که سرشار شده ای از احساس و خواستن و توانستن در میان آنهمه نداشتن و نتوانستن، وقتش رسیده است تا میان آنهمه عقده و سرخوردگی و کار و خیابان و خرابه، میان آنهمه شخصیتی که شکل میگرفت و سهمی به تو نرسید، میان آنهمه هنجاری که آموزش داده میشد و به تو بیش از "نا"یی از آن نرسید، وقتش رسیده است، سنگی، شیشه ای، دشنه ای، بر گرده ی همه ی سالهای فلاکت خویش زنی، وقتش رسیده است کسی از جنس خود را فدای سالهای سیاه کودکی ات کنی، وقتش رسیده است ندانم کاری کنی دلبندم.
اپیزود چهارم: سلام بزرگ مرد کوچک ایستاده بر آستانه
تو که میله می بینی و قرار است زمان چون باد تو را پای چوبه ی دار بکشاند، تو که کودکی نکرده مرد شده ای و حُکمت نه از سوی آنکه جان داد، همانها که به کودکی روزی هزار بار جانت گرفتند، به فنا صادر شده است. آنقدر مرد شده ای که مردان آویخته بر دار، تنت را نمی لرزانند از ترس، هراس مرگ نداری میدانم، که زندگی را هزار بار مرده ای، با همانها که در جلوی کودک چشمانت، گلویشان طناب مرگ را بوسید، حتی با همانها که آزادی را پشت میله های سیاه زندان، به یادت جشن گرفتند... زنده گی را مرده ای میدانم. کاش، کاش، کاشکی اینهمه فقر و درد و اشتباه و انتقام نبود، آنوقت تو هم کنار کودکی های من کودکی می کردی و با من قد می کشیدی و درس می خواندی و بزرگ می شدی و لبخند می زدی... البته نه این لبخند تلخ و کشنده ای که حالا من به انتظار آزادی ات به صورتم پهن کرده ام.
اپیزود آخر: سلام مرد مردهی بر دار...!!!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر