نوشتاری از صادق هدایت:
ما که عادت نداشتیم دخترانمان را زنده به گور کنیم، ما برای خودمان تمدن و ثروت و آزادی و آبادی داشتیم و فقر و فخر نمیدانستیم. همه اینها را از ما گرفتند و بجاش فقر و پشیمانی و مردهپرستی و گریه و گدايي و تأسف و اطاعت از خدای غدار و قهار و آداب کونشوئی و خلاء رفتن برایمان آوردند. همه چیزشان آمیخته با کثافت و پستی و سودپرستي و بیذوقی و مرگ و بدبختی است.
چرا ریختشان غمناک و مؤذی است و شعرشان چوسناله است، چون که با ندبه و روزه و پرستش اموات همهاَش سرو کار دارند.
برای عرب سوسمارخوری که چندین صد سال پیش به طمع خلافت ترکیده، زندهها باید به سرشان لجن بمالند و مرگ و زاری کنند.
...، در مسجد مسلمانان، اولین برخورد با بوی گند خلاءست که گویا وسیله تبلیغ برای عبادتشان و جلب کفار است تا به اصول این مذهب خو بگیرند. بعد این حوض کثیفی که دست و پای چرکین خودشان را در آن میشویند و به آهنگ نعره مؤذن روی زیلوی خاکآلود خودشان دولا و راست میشوند و برای خدای خونخوارشان، ورد و افسون میخوانند.
...، عید قربان مسلمانان، با کشتار گوسفندان و وحشت و کثافت و شكنجه جانوران برای خدای مهربان و بخشایشگر است، خدای جهودی آنها قهار و جبار و کینتوز است و همهاش دستور کشتن و چاپیدن مردمان را میدهد و پیش از روز رستاخیز حضرت صاحب را میفرستد تا حسابی دخل امتش را بیاورد و آنقدر از آنها قتل و عام بکند که تا زانوی اسبش در خون موج بزند.
تازه مسلمان مومن کسی است که به امید لذتهای موهوم شهوانی و شكمپرستی آن دنیا با فقر و فلاکت و بدبختی عمر را به سر برد و وسايل عیش و نوش نمایندگان مذهبش را فراهم بیاورد. همهاش زیر سلطه اموات زندگی میکنند و مردمان زنده امروز از قوانین شوم هزار سال پیش تبعیت میکنند. کاری که پستترين جانوران نمیکنند.
عوض اين که به مسائل فکری و فلسفی و هنری بپردازند، کارشان این است که از صبح تا شام راجع به شك میان دو و سه استعانه قلیله و کثیره بحث کنند.
این مذهب برای يك وجب پائین تنه از عقب و جلو ساخته و پرداخته شده. انگار که پیش از ظهور اسلام نه کسی تولید مثل ميکرد و نه سر قدم میرفت، خدا آخرین فرستاده خود را مأمور اصلاح این امور کرده!
تمام فلسفه اسلام روی نجاسات بنا شده، اگر پائین تنه را از آن حذف کنیم، اسلام روی هم میغلتد و دیگر مفهومی ندارد. بعد هم علمای این دین مجبورند از صبح تا شام با زبان ساختگی عربی سر و کله بزنند، سجع و قافیههای بیمعنی و پر طمطراق برای اغفال مردم بسازند و یا تحویل بدهند.
سر تا سر ممالكي را که فتح کردند، مردمش را به خاک سیاه نشاندند و به نکبت و جهل و تعصب و فقر و جاسوسی و دورويي و دزدی و چاپلوسی و کون آخوند لیسی مبتلا کردند و سرزمینش را به شكل صحرای برهوت در آوردند.
...
اما مثل عصای موسی که مبدل به اژدها شد و خود موسی از آن ترسید، این اژدهای هفتاد سر هم دارد این دنیا را میبلعد. همین روزی پنج بار دولا راست شدن جلوی قادر متعال که باید به زبان عربی او را هجی کرد، کافی است تا آدم را توسریخور و ذلیل و پست و بیهمهچیز بار بیاورد.
مگر برای ما چه آوردند؟ معجون دل به هم زنی از آرا و عقاید متضادی که از مذاهب و ادیان و خرافات پیشین، هول هولکی و هضم نکرده استراق و بیتناسب، بهم در آمیخته شده است، دشمن ذوقیات حقیقی آدمی، و احکام آن مخالف با هر گونه ترقی و تعالی اقوام ملل است و به ضرب شمشیر به مردم زورچپان کردهاند. یعنی شمشیر بران و کاسهی گدايي است، یا خراج و جزبه به بیتالمال مسلمین بپردازید یا سرتان را میبریم. هر چه پول و جواهر داشتیم چاپیدند، آثار هنری ما را از میان بردند و هنوز هم دست بردار نیستند؛ هر جا رفتند همین کار را کردند.
۱ نظر:
کاش این رو هم میگفتید که:
متن فوق بخشی از کتاب « توپ مرواری » نوشته صادق هدایت است. کتابی که در زمره آثار نایاب این نویسنده به شمار می رود
ارسال یک نظر