خسته از تكرار حتي همين واژه، حسرتزدهي لحظهي آرام بيكلام، بريده بريده حروف را به رشتهي تحرير در ميآورم تا ثانيهاي بعد، بخوانم و سطر به سطر بروم تا آن نميدانم چه درونم را ثبت كرده باشم...
متنفر از چيدن همين يك سطر، غربتزدهي دل بيقرار، شكسته شكسته نفس را به عمق سينه ميدهم تا دمي بعد، آهي بكشم و سطر به سطر بروم تا آن نميدانم چه درونم را ثبت كرده باشم...
مستأصل از گفتن يك جمله، بغضزدهي گلوي بيتاب، دانه دانه اشك را به گونه ميپاشم تا دقيقهاي بعد، آواز گريه سر دهم و سطر به سطر بروم تا آن نميدانم چه درونم را ثبت كرده باشم...
تنها از نوشتن همين چند خط، لعنتزدهي تقدير بيبخت، نفس نفس هوار را به گلو ميكشانم تا ساعتي بعد، فرياد كشم و سطر به سطر بروم تا آن نميدانم چه درونم را ثبت كرده باشم...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر