skip to main
|
skip to sidebar
نسل سوخته
اشک خشم
٬
نشسته بر چشم
چه بی خیال نشسته ام به نوشتن
به سرودن
خشونت
از در و دیوار شهر می رود بالا
...
نه
چوب
و
چماق
لازم است
نه
گاز اشک آور
که
چوب خورده تاریخیم
که
خون دل
به چشم می چکد هر شب
و
دست گره خورده ی
من،
تو،
ما
غریو سرکش آزادیست
که مرا،
ترا، ما را
به بند می کشد
هر روز
...
و
کودک
فریاد
خفته
در
گلو
...
سکوت
باید کرد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
درباره من
wild Tulip
آورده ی بی گاه باران های شمالی منم. رفته ی از هوش هر گریه در این هوا، از خوی و موی و روی تو... حالی؛ حالی به حالی منم.
مشاهده نمایه کامل من
بایگانی بلاگ
◄
2013
(1)
◄
ژوئیهٔ
(1)
◄
2012
(1)
◄
آوریل
(1)
◄
2010
(3)
◄
فوریهٔ
(3)
◄
2009
(24)
◄
نوامبر
(2)
◄
اکتبر
(2)
◄
سپتامبر
(2)
◄
اوت
(1)
◄
ژوئیهٔ
(2)
◄
ژوئن
(2)
◄
مهٔ
(3)
◄
آوریل
(3)
◄
مارس
(1)
◄
فوریهٔ
(2)
◄
ژانویهٔ
(4)
◄
2008
(28)
◄
دسامبر
(4)
◄
نوامبر
(4)
◄
اکتبر
(1)
◄
سپتامبر
(2)
◄
اوت
(4)
◄
ژوئیهٔ
(2)
◄
ژوئن
(2)
◄
مهٔ
(8)
◄
آوریل
(1)
◄
2007
(27)
◄
اکتبر
(1)
◄
سپتامبر
(4)
◄
اوت
(3)
◄
ژوئیهٔ
(3)
◄
ژوئن
(1)
◄
مهٔ
(4)
◄
آوریل
(2)
◄
مارس
(2)
◄
فوریهٔ
(4)
◄
ژانویهٔ
(3)
▼
2006
(57)
◄
دسامبر
(2)
◄
نوامبر
(2)
◄
اکتبر
(1)
◄
سپتامبر
(4)
◄
اوت
(8)
◄
ژوئیهٔ
(4)
▼
ژوئن
(6)
آینه های در دار
تحیّر
نسل سوخته
غیبت
شوریدگی
بی تو٬ به یاد تو٬ برای تو
◄
مهٔ
(12)
◄
آوریل
(6)
◄
مارس
(2)
◄
فوریهٔ
(5)
◄
ژانویهٔ
(5)
◄
2005
(32)
◄
دسامبر
(8)
◄
نوامبر
(15)
◄
اکتبر
(9)
Facebook Badge
Laleh Hasanpour
Create Your Badge
Facebook Badge
Laleh Hasanpour
Create Your Badge
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر